صبح با دکتر آمدیم به پادگان. یک ربع به چهار بیدار شدیم.

در پادگان لباس استتار را پوشیدیم و بعد از خوردن صبحانه رفتیم با بچه‌ها به سر منطقه‌ی نظافت. شاه‌مرادی سوار بر جیپ که البته خودش راننده نبود وقتی آمد ادای احترام با دست کرد! به صادقیان گفتم از نظافت امروز خوشش آمده است ولی احسان صادقیان گفت چون لباس استتار به تن داشتی او فکر کرد که از افسران آموزشی به همین خاطر احترام کرد. دیدم حرف حساب زد! ما در درجه‌ای نیستیم که فرمانده هنگ خبردارمان را با سلام نظامی پاسخ گوید.

آمدیم به یگان و افسران آموزش گفتند لباستان را بروید عوض کنید و لباس کار بپوشید. البته زیاد ناراحت نشدم چون لباس‌ها کثیف می‌شود و من حالا حالاها با این لباس‌ها کار دارم. رفتیم برای ورزش با اسلحه. سخت بود ولی شد. آمدیم به یگان و بعد گفتند بروید به سر کلاس‌ها و قطب‌نما کار کنید چون فرمانده‌ی مرکز برای امتحان عملی می‌آید. رفتیم تا ظهر ولی فرمانده مرکز نیامد و ما هم طبیعتاً به یگان برگشتیم. از خوشحالی بال در آوردم وقتی فهمیدم نگهبان نیستم.

بعد از ظهر رفتیم به میدان صبحگاه. شاید دیر به خط شدیم یا شاید هم چیز دیگر که ساجدی گفت دور میل پرچم بدوید. یک بار دویدیم ولی او غیر از دو صف، بقیه را گفت که یک بار دیگر هم بدوند. این بار همه بچه‌ها فقط دور میل پرچم را قدم زدند. یک بار دیگر هم گفت و این بار هم بچه‌ها به شیوه‌ی قبل رفتار کردند و او هم گفت قدم آهسته کار می‌کنیم به عنوان تنبیه ولی در حقیقت تنبیه نمی‌شد گفت، همان کاری انجام می‌شد که شاه‌مرادی از پشت میکروفن مدام به آن توصیه می‌کرد. ولی بچه‌ها کفری شده بودند از جمله خود من به طوری که همه قصد خراب کردن رژه را داشتیم. رژه را هم رفتیم و بد نشد. یک حداقل‌هایی در یگان ما وجود دارد که یگان را سر پا نگه می‌دارد و ما با حداقلمان رژه رفتیم و آبرومند بود.

وقتی برگشتیم به یگان گفتند بروید سر منطقه نظافت. هیچ‌کس نیامد جز من و احسان طباخی و محمود عبدیان که البته ما جلوی بقیه رفته بودیم و اطلاع نداشتیم که بچه‌ها تحریم کرده‌اند. خلاصه یک مقدار جارو زدیم و برگشتیم.

دفترچه مرخصی را که گرفتم از پادگان زدم بیرون. خیلی دفاتر را دیر دادند به طوری که ساعت هفت رسیدم خانه. در خانه حمام رفتم و پیش از آن و نیز بعد از آن اینترنت کردم. می‌خواهم یک سایت مقاله راه بیندازم ولی همت نمی‌کنم. همین روزها به سجاد شیربهار زنگ می‌زنم و از پروژه کنار می‌کشم.

دکتر خانه نیست. سر کار است.

نوشته شده در: 1386-05-24 (16 سال 9 ماه 1 روز پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک، ولی بیشتر تمرکزم روی لاراول است. این سایت را اولین بار با فلسک نوشتم ولی بعد تصمیم گرفتم آن را با لاراول نیز پیاده‌سازی کنم. هم نسخه‌ی فسلک و هم نسخه‌ی لاراول را می‌توانید روی گیت‌هابم پیدا و دانلود کنید.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.