تگ: سینمای-ایران

فیلم سوم، شیطان وجود ندارد

امروز در ادامه‌ی چالش صد فیلم «شیطان وجود ندارد» از محمد رسول‌اُف را دیدم. دو ساعت و نیم، بی‌خستگی، پای دستگاه نشستم و تماشا کردم. دیدنش را توصیه می‌کنم و چیزی از فیلم را هم افشا نمی‌کنم! ببینیدش.

شیطان وجود ندارد

فیلم دوم، بادکنک سفید

در ادامه‌ی چالش 100 فیلم امروز بادکنک سفید، محصول سال ۱۳۷۳ از جعفر پناهی رو دیدم. به نظرم خوب آمد. شوکه‌کننده تموم شد.

بادکنک سفید

فیلم اول، «کفش‌هایم کو؟»

برای شروعِ «چالشِ صد فیلم»، انتخابِ «کفش‌هایم کو؟» از کیومرث پوراحمد کج سلیقگی نه، ولی خوش سلیقگی هم نیست ولی از آنجا که جزو معدود فیلم‌های ندیده‌ی هارد اکسترنالم بود از این فیلم شروع کردم.

کفش‌هایم کو

امروز تنگنا از امیر نادری رو دیدم. سال ۱۳۵۲ ساخته شده و سعید راد و نوری کسرائی و عنایت بخشی بازی کرده‌اند. نوری کسرائی سال ۹۸ توی خونه‌ش درگذشت و جنازه‌اش دو روز بعد توسط آتش‌نشانی و پلیس کشف شد. سرنوشت غم‌انگیز.

تنگنا امیر نادری

الوعده وفا. «باد ما را خواهد برد» از عباس کیارستمی رو دیدم. حیف از این مرد زندگی دوست که اینقدر مفت مرد.

باد ما را خواهد برد فیلمی از عباس کیارستمی

در شب کوچک من، افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهرهٔ ویرانیست

گوش کن

وزش ظلمت را میشنوی؟

من غریبانه به این خوشبختی مینگرم

من به نومیدی خود معتادم

گوش کن

وزش ظلمت را میشنوی؟

در شب اکنون چیزی میگذرد

ماه سرخست و مشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

ابرها، همچون انبوه عزاداران

لحظهٔ باریدن را گوئی منتظرند

لحظه‌ای

و پس از آن، هیچ.

پشت این پنجره شب دارد میلرزد

و زمین دارد

باز میماند از چرخش

پشت این پنجره یک نامعلوم

نگران من و تست

ای سراپایت سبز

دستهایت را چون خاطره‌ای سوزان، در دستان عاشق من بگذار

و لبانت را چون حسی گرم از هستی

به نوازش‌های لبهای عاشق من بسپار

باد ما را با خود خواهد برد

باد ما را با خود خواهد برد

فروغ فرخزاد