صبح رفتم فلاح. دلم گرفته بود. درس خيلي اندكي خواندم. دكتر هم صبح از همان سر كار رفته بود خانه ي خاله دنبال چك و ضمانت و اينجور چيزها. وقتي آمد نشست سر تنظيم متن اعلاميه 40 بابا از روي متن هايي كه ما نوشته بوديم . ساعت 1 بود كه حاضر شديم با سجاد و رفتيم آزادي سجاد از همانجا رفت خانه شان و من هم دانشگاه. ساعت 6 كه برمي گشتم توي ايستگاه اتوبوس تمام رفيقا جمع بودند. يكي از دوستام گفت خدا رحمتش كند چه نسبتي داشت باهات؟ فكر اينجا را نكرده بودم به افق دور نگاه كردم و گفتم شوهر عمه ام بود! بيچاره حاجي اينقدر با بابا خوب بود حالا سزاي خوبي اش اينست. خانه كه رسيدم عمه رقيه نشسته بود قبلش هم يا همزمان با او عمه عذرا آمده بود كه البته وقتي من آمدم رفته بود.

نوشته شده در: 1381-05-15 (21 سال 9 ماه 1 هفته پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک، ولی بیشتر تمرکزم روی لاراول است. این سایت را اولین بار با فلسک نوشتم ولی بعد تصمیم گرفتم آن را با لاراول نیز پیاده‌سازی کنم. هم نسخه‌ی فسلک و هم نسخه‌ی لاراول را می‌توانید روی گیت‌هابم پیدا و دانلود کنید.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: دوشنبه 14/5/1381
پست بعدی: چهارشنبه 16/5/1381

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.