امروز ساعت 11 آب گربار نوبت ما بود. مامان از صبح با خديجه ي خاله توي باغ بود سر پياز و وجين كردن آن. آب را دكتر گرفت. البته ما هم بوديم كنارش. توي باغچه هم آورديم و باغ انگوري يعني باغ انگور را هم آب كرديم. درخت هاي اطراف زمين ها را هم آب داديم. ساعت 6 بود كه مامان اينها به طرف تهران حركت كردند ما پسر ها هم كه با اتوبوس رضاي عمه نصرت يا به قول سجاد خاله( كه خيلي بي غيرت است و تهمت نابجا مي زند به پسر عمه ي من)با رضا واحدي آمديم تهران. البته از تفرش كه در آمديم ساعت 7 بود و در كنار خانه كه پياده شديم ساعت10.

عمه از تفرش غوره آورده بود تهران. كمك كرديم سه تايي و برديم خانه شان رسانديم. مامان اينها دقايقي بعد از ما رسيدند. ماشينشان چند نوبتي خراب شده بود.

نوشته شده در: 1381-05-04 (22 سال 3 ماه 6 روز پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: پنج شنبه 3/5/1381
پست بعدی: شنبه 5/5/1381

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.