صبح بچه پلنگ‌وار دویدیم. خدایی‌اش خیلی شد و من نیز خوشحال از اینکه وسط جا نزدم. از خدمت تنها چیزی که به نظر من باقی می‌ماند همین ورزش است.

بعد از ورزش رفتیم کلاس آن هم‌کلاس آمادگی جسمانی. باید اعتراف کنم که خسته نشدم. قسمتی از کار را باید جفت پا از پله‌ها می‌پریدیم بالا که من نمی‌توانستم ولی این نتوانستن ناشی از خستگی نبود.

بعد آمدیم به یگان. تفنگ‌ها را دادند که نظافت کنیم. ساعت یازده بود، یازده و ده دقیقه که شد جیغ و فریاد که تا یازده و ربع جمع کنید، خلاصه نفهمیدیم که چطور سر هم کردیم این ژ-۳ را. بعد به سرعت وسایل گردان بلیات را جمع کردیم و خط شدیم و رفتیم به میدان صبحگاه. خط شدیم و خبر دار ایستادیم. آمده بودند از طرف فرماندهی نیرو. از پیمان سؤال کرد، یعنی فرمانده گروه سوم کمک‌های اولیه. او هم نسبتا خوب جواب داد و من در کنارش بودم ولی از من سؤال نکرد.

گروه تأمین دویدند دور میله پرچم حلقه زدند. فرمانده‌شان کارخانه بود و بدجور مسلط. برای ما که نمی‌شد همانجا تست گرفت مینی بوس و اتوبوس آورده بودند. سوارمان کردند و بردند زمین فوتبال، ۴ پنج نفر در زمین افتاده بودند. ما سه گروه کمک‌های اولیه پشت یک دروازه ایستادیم. گروه تخلیه، ۴ پنج نفر را آوردند بیرون البته به فواصل. یکی را که آوردند گروه ما یعنی گروه دوم به سرعت رفتیم بالای سرش. مصدوم سعید حریری بود. بازدید کننده هم آمد بالای سر ما. سعید گفت که یک پایم سوخته است. یک پایم شکسته است و تنگی نفس هم دارم. خلاصه تمامی بلایای عالم سرش آمده بود. گروه ما فقط زیلو داشت. نمی‌دانم امداد غیبی بود یا چیز دیگر که دو تا بیل پیدا شد و محمود عبدیان هم ملحفه به دست رسید. ملحفه ها را پاره کردیم و بیل‌ها را پایش آتل کردیم و با ملحفه بستیم. احسان طباخی هم یقه‌اش را باز کرده بود و دلداری‌اش می‌داد! بازدیدکننده گفت طرز بستن آتل اشتباه است ولی دکتر همراهش گفت نه درست است. سوختگی‌اش هم از یاد همه رفت خوشبختانه. خوب کار بلیات هم تمام شد و راحت شدیم.

با اتوبوس رفتیم و پیاده برگشتیم. بعد از ظهر تمرین رژه داشتیم و چند تا دستور جدید یاد داد جناب سروان صفایی. بعد از آموزش و بعد از شام رفتیم با احسان طباخی به حمام چهل دوش. شب را راحت خوابیدم.

ساعت تقریباً ۵ و نیم عصر بود یک روحانی و یک ستوان یک از عقیدتی آمدند در آسایشگاه و از بچه‌ها در مورد همه چیز سؤال می‌کردند. بچه ها هم به شدت از ۳ تا دانشجوی افسری شکایت کردند .

نوشته شده در: 1386-04-25 (16 سال 10 ماه 18 ساعت پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک، ولی بیشتر تمرکزم روی لاراول است. این سایت را اولین بار با فلسک نوشتم ولی بعد تصمیم گرفتم آن را با لاراول نیز پیاده‌سازی کنم. هم نسخه‌ی فسلک و هم نسخه‌ی لاراول را می‌توانید روی گیت‌هابم پیدا و دانلود کنید.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.