صبح ملت داشتند كار مي كردند من كه به قول بابام "بي عرضه پر مدعا" هستم اصلا نمي فهميدم اينها چه كار مي كنند. ساعت 1 و نيم ماشين از اورژانس ! عمو ابراهيم آمد و رفتيم ترمينال كه بياييم تهران . عمه عذرا و حاجي ماندند فردا آب آقاجون را بگيرند و بيايند.

خوب رسيديم تهران . سه ساعت و ده دقيقه شد . البته ساوه ديگر نگه نداشت . بچه ها دو دسته بودند كه يك دسته مي خواستند بروند خانه خاله و دسته دوم مي خواستند كه بياييم خانه خودمان و البته آمديم خانه خودمان . دكتر همان موقع رسيدن رفت سر كار.

نوشته شده در: 1381-06-08 (21 سال 8 ماه 2 هفته پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک، ولی بیشتر تمرکزم روی لاراول است. این سایت را اولین بار با فلسک نوشتم ولی بعد تصمیم گرفتم آن را با لاراول نیز پیاده‌سازی کنم. هم نسخه‌ی فسلک و هم نسخه‌ی لاراول را می‌توانید روی گیت‌هابم پیدا و دانلود کنید.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: پنج شنبه 7/6/1381
پست بعدی: شنبه 9/6/1381

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.