دكتر تمام صبح را خوابيده بود. ديشب سر آب بود. ساعت 1 و نيم هم رفت كه بيايد تهران چون شب بايد مي رفت سر كار. ما هم ساعت 4 حركت كرديم طرف تهران. مامان پيش يه زن جوان نشسته بود . در اول راه ديدم چه زود با هم گرم گرفته اند كه من تعجب كردم. توي ساوه كه پياده شده بوديم گفتم "تخليه ي اطلاعاتي" كرديش گفت خودش همه را گفت ديگر كار به آنجا نكشيد!(تنها زني كه اين صفت در او نيست مادر من است غرض فقط نوشتن مطالبي است كه با گذشت زمان روح تازگي و نشاط خود را حفظ كند) و بعد ادامه داد بچه ي "كهك " است و تازه دو ماه است كه عروسي كرده اند با برادرهاي حيدري كه مدير تعاوني 17 ترمينال تفرش هستند دختر عمو و پسر عمو است. بليط نداشتند و پسر عموها اين را روي صندلي نشاندند و شوهرش را فرستاده اند روي بوفه. وقتي سوار شديم دوباره نگاهي به شوهر بيچاره اش انداختم . دلم برايش سوخت . چه مي شه كرد قسمتش اينطوري بوده ! ساعت 9 در خانه بوديم .

نوشته شده در: 1381-06-22 (21 سال 8 ماه 3 روز پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک، ولی بیشتر تمرکزم روی لاراول است. این سایت را اولین بار با فلسک نوشتم ولی بعد تصمیم گرفتم آن را با لاراول نیز پیاده‌سازی کنم. هم نسخه‌ی فسلک و هم نسخه‌ی لاراول را می‌توانید روی گیت‌هابم پیدا و دانلود کنید.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: پنج شنبه 21/6/1381
پست بعدی: شنبه 23/6/1381

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.